آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

فرشته های ما

کمی از عروسکم بگم

عروسک کوچولوی مامان داری برای خودت خانومی میشی دیگه قربونت برم از روز پنجشنبه ژست چهاردست و پا رفتن رو می گیری ببینم کی انشالا شروع می کنی ایلیا خیلی دوست داره چهاردست و پا رفتن تو رو ببینه وقتی بهش گفتم خیلی ذوق کرد عزیزدلم کلمه هایی که می گی هم بابا ماما اددددد به به گیه دادا ابا  آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ البته اینا همه معنی واقعیشونو ندارن ولی برای ما لذت بخشن و کلی باهاشون عشق دنیا رو می کنیم خلاصه هرروز داری شیرین تر و خواستنی تر می شی گلم خدا برامون حفظتون کنه   ...
19 شهريور 1391

پسر فنی کار من

دیروز مامان جون از مشهد براش تفنگ آورده بود از این تیر ترقه ای ها تیرشو انداخت توی دیگ پلوپز و نمی تونست درش بیاره صبر کردیم تا بابا بیاد یکدفعه دیدم آقا کوچولوم رفته پیچ گوشتی آورده و بازش کرد و با خوشحالی تیرو درآورد بعدم میگه " مامان من دلم می خواد برم دانشگاه درس بخونم بتونم هانی هو زیاد بخرم (عاشق کامیونه و منظورش همه ماشی ن بزرگاست) تمیزکاری کنم همه چیزو درست کنم موندم این بچه الان  آرزوی این شغلو داره بعدا می خواد چیکاره بشه   قربون اون ذوقت برم مامان ...
17 شهريور 1391

امان از شما وروجکا

هروقت کار بدی می کنی و دعوات می کنم که چرا اینکارو کردی ناراحت می شی منم بهت تذکر می دم که خودتو دوست دارمو عاشقتم ولی اصلا کارتو دوست ندارم عصری آیلینو برده بودم حمام وقتی اومدم بیرون دیدم مینی واشر ر از لباس و داخل برق رو برگردوندی روی زمین شوکه شدم و ترسیدم که اگه برق می گرفتت یا خدای نکرده سیمش اتصالی می کرد و من نمی فهمیدم چرا اینکارو کردی مگه لباسشویی اسباب بازیه خلاصه چنددقیقه بعد بهم گفتی دوستت ندارم گفتم منو چرا دوستم نداری و ناراحت شدم بعد از چند دقیقه بهم گفتی خیله خوب دوستم دارم ولی کارتو دوست ندارم که بلاسشوییو (به زبون خودت) انداتم دعوام کردی گفتی کارت بده حالا من با این وروجک حاضر جواب و باهوش چی بگم ؟؟؟؟؟؟ ...
12 شهريور 1391

یک روز تعطیل

امروز بهمون حسابی خوش گذشت نازدونه هام صبح رفتیم پارک برای آب بازی و ایلیا جونم حسابی آب بازی کردی اولش نمی رفتی بازی و بعدم فقط با حضور من کنار خودت رفتی خودمونیم خیلی منم دلم می خواست آب بازی کنم ولی خوب اولا لباس نیاورده بودم بعدم هیچ مامانی نیومد بازی که منم بیام خوب که بازی کردی بعد دیگه سردت شد و نخواستی دیگه بازی کنی و رفتیم خونه با بابایی جوجه درست کردی توی حیاط و بعدم لالا عصرم که پاشدی فتیم پارک برای تاب و سرسره و اونجاهم با آیلین کوشمولو حسابی سرسره بازی کردی قربونتون برم بعدشم با بابایی رفتی غذای مورد علاقت پیتزا خریدی و نوش جان کردی عزیزممممممممممممم اینم عکسای امروز       همیشه خ...
10 شهريور 1391

اولین تکونات

از شنبه هفته پیش یعنی 5 شهریور شبی یک ضربه کوچولو رو در وجودم حس کردم درسته که برای دومین باره که لذتهای مادرانه رو حس می کنم ولی اینبار هم مثل بار قبل شیرین و لذت بخشن و باعث می شن روزی هزاران بار خدای بزرگمو برای این نعمتهای که به من ارزانی داشته و این موهبت الهی یعنی طعم خوش مادر بودن رو به من چشونده شکر کنم و شاکر باشم هنوز توی این یک هفته خیلی حرکاتت کمه شاید روزی چندبار حس کنم ولی همون هم باعث می شه که بدونم یک هدیه الهی دارم که داره در بطنم رشد می کنه و از خون من می خوره تا بزرگ بشه و زندگیمونو مثل گل پسذم شیرین و زیبا کنه . ما منتظریم که این روزها هم به خوبی بگذرنو تو هم به جمع سه نفره ما اضافه بشی و زندگیمونو نورانی تر کنی خدا...
9 شهريور 1391

صدای قلبت و ایلیا

سه شنبه گذشته یعنی 8 شهریور رفتم برای بازکردن پرونده داخل مرکز بهداشت و خانمهای محترمه بعد از کلی کلنجار رفتن دو نفری نتونستن صدای قلب کوچولوتو گوش بدن و آخر هم گفتن ما چون دستگاههامون ارزان قیمتن با مطب دکترت فرق داره (چون من 16 مرداد که رفتم مطب خانم دکتر عالیدوست صدای قلب نازنینتوشنیدم) و نمی تونیم بشنویم و نگران نشو ولی مگر دل من طاقت اورد آمدم خونه و با ایلیا راهی بیمارستاان عسگریه شدیم تا خاله مریم صدای قلبتو گوش بده و خیلی هم زود متوجه شد و بگم از ایلیا کوچولو که صدای قلبو شنید و براش خیلی جالب بود و وقتی گفتم صدای قلب نینیه کلی خوشحال شد و هر کس ازش می پرسید صدای قلب نینی چی می گه خیلی خوشگل می گه " پوپ پوپ پوپ " الهی فدای هر دوتو...
9 شهريور 1391

پرنسس یا شاهزاده

27 شهریور وقتی از چادگان برگشتیم دیگه دل تو دلم نبود که بفهمم نینی من چیه ؟ عصری رفتم سونوگرافی پرتو خیابان آمادگاه و خوشبختانه چون راس ساعت 3 رسیدم نفر دوم بودم و ساعت 3:15 رفتم داخل خانم دکتر بعد از انجام سونو گفت همه چیز تا حالا سالم و عالیست و نینی من چیه ؟ یک پرنسس کوچولی نازکه تازه وارد هفته ۲۱ شده بودی و با وزن 390 گرم و قد 24 سانته کلی خوشحال شدم و باورم نمی شد بازم پرسیدم و خام دکتر گفت هروقت من با تردید بهت گفتم تو هم شک کن پس مطمئن باش که یک دختر طلای ناز داری کلی خداروشکر کردم  که حالا ایلیا کوچولوی من یک خواهر کوچولوی ناز داره و از همه مهمتر سالم هست بازم خدایا شکرت و منو در تربیت صحیح این دو تا گل تنها نگذار و کمک...
9 شهريور 1391

اسمتو چی بزاریم ؟

پرنسس کوچولوم منو بابایی سر اسمت به تفاهم نمی رسیم آخه خیلی سخته یک اسم خوشگل و جدید و بامسما پیدا کردن برای گل دخترم من بعد از کلی گشتن یک لیست انتخاب کردم و توی نینی سایت به نظر سنجی گذاشتم تا دوستام بهم کمک کنن در انتخاب این اسم لیست اسامی اینه : رها پرنیا یسنا ویانا هلیا آیلین تا اینجا هلیا و پرنیا بیشترین رای رو آوردن هلیا 18 رای و پرنیا 14 رای ولی بازم منو بابا درگیریم من هلیا و بابا پرنیا پرنسس کوچولوی من بهم بگو خودتکدوم اسمو بیشترذ دوست داری تا من بتونم اونو برات انتخاب کنم شاید در آخر دو تا اسمو بگذارم لای قرآن و هرچی خدا و قرآنش گفتتن همونو برات انتخاب کنم خودت عزیزم هر چی می خوای ما رو بهمون سمت سوق بده ...
9 شهريور 1391